کد مطلب:212764 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:43

مفضل بن عمر، ابوعبدالله، جعفی کوفی
شیخ طوسی، در رجالش، او را از اصحاب امام صادق (ع) [1] و نیز از اصحاب حضرت موسی بن جعفر (ع) می شمارد. [2] .

بزرگان رجال درباره مفضل بن عمر اختلاف دارند: پاره ای از محققان او را ثقه و مورد اعتماد دانسته [3] و در شمار اجله ی راویان امام صادق (ع) آورده اند، و گروهی او را ضعیف و فاسد المذهب و مضطرب الروایه خوانده اند. [4] .

گروه اول - مانند: شیخ مفیدكه، در ارشاد، فرموده:

مفضل از بزرگان اصحاب امام صادق (ع) و خواص، و ثقات از فقهای صالحین است. [5] .

و نیز شیخ طوسی، در كتاب غیبت، مفضل را از قوام ائمه و پسندیده نزد آن بزرگواران می داند، و می گوید كه او بر منهاج و رویه آنان بوده است. [6] .

ظاهر فرمایش محقق وحید نیز چنین است كه او مورد اعتماد بوده است. [7] .

گروه دوم - مانند ابن الغضائری كه گوید:

مفضل ضعیف، و خطابی (پیرو ابوخطاب) بوده است. [8] .

نجاشی و علامه نیز او را فاسد المذهب، و مضطرب الروایه، می دانند كه به احادیثش



[ صفحه 334]



اعتمادی نیست. [9] .

ابن داود نیز او را ضعیف می داند، و در رجالش به این مطلب تصریح كرده است. [10] .

هر دو گروه برای اثبات عقیده خود به روایاتی استشهاد كرده اند كه ما به ایراد چند روایات، از دسته روایات مدح و ذم، در اینجا، اكتفا می كنیم.

اول - روایات مستفیضه ای كه در مدح مفضل وارد شده، و ما چند روایت را ذكر می كنیم: شیخ صدوق، رحمه الله، در عیون، در فصل «نصوص بر حضرت ثامن الحجج (ع)»، به سند خود، از محمد بن سنان، از حضرت موسی بن جعفر (ع) روایت كرده كه حضرت به او فرمود: ای محمد! مفضل مایه انس و استراحت من است. [11] .

شیخ كلینی، رحمه الله، در كافی، روایت كرده كه مابین ابوحنیفه سابق الحاج، و دامادش بر سر میراثی مشاجره و نزاع بود، مفضل از آن جا می گذشت، همین كه مشاجره ایشان را دید، آنان را به منزل برد و بین ایشان به چهارصد درهم اصلاح داد، آن پول را هم خودش پرداخت و از آن دو نسبت به دیگری تعهد گرفت (كه دیگر ادعا نكنند)، و گفت: این پول از مال من نیست، بلكه امام صادق (ع) مالی را نزد من گذاشته و دستور داده كه هرگاه مابین دو نفر از شیعیان نزاع شود، من میان آنها صلح دهم و مال المصالحه را از پول آن حضرت بپردازم. [12] .

و نیز در كافی، از مفضل نقل شده كه گفت: امام صادق (ع) فرمود: هر گاه میان دو نفر از شیعیان ما نزاعی دیدی از مال من فدیه بده (آن چه را كه یكی بر علیه دیگری ادعا می كند از مال من بپرداز تا نزاع برطرف شود). [13] .

روزی مفضل بن عمر به محضر امام صادق (ع) مشرف شد. امام به دیدار وی خرسند گردید، و با تبسم به او فرمود: ای مفضل! به خدا سوگند كه تو را دوست می دارم، و نیز دوستدار آنم كه تو را دوست می دارد. [14] .

از عبدالله بن فضل هاشمی روایت شده كه گفت: در خدمت امام صادق (ع) بودم كه مفضل بن عمر وارد شد. چون حضرت او را دید، به صورت او خندید و فرمود: به نزد من بیا،



[ صفحه 335]



ای مفضل! قسم به پروردگار كه من دوست می دارم تو را، و دوست می دارم كسی كه تو را دوست می دارد، و اگر می شناختند جیمع اصحاب من آن چه تو می شناختی، دو نفر مختلف نمی شدند.

مفضل گفت: یا ابن رسول الله، گمان می كنم كه مرا بالاتر از مقامم فرود آوردید. امام فرمود: بلكه تو را در مقام خودت، و به منزلتی كه خدا تو را فرود آورده، منزل دادم. آن گاه مفضل عرض كرد: جابر بن یزید نزد شما چه مقامی دارد؟ فرمود: مقام سلمان نزد رسول خدا (ص). گفت: داود بن كثیر رقی نزد شما چه منزلتی دارد؟ حضرت فرمود: به منزله مقداد است نزد رسول الله (ص).

راوی می گوید: سپس حضرت رو كرد به من و فرمود: ای عبدالله بن فضل! به درستی كه خداوند تبارك و تعالی ما را از نور عظمت خود خلق كرد و در رحمت خود غوطه ور ساخت و ارواح شما را از ما خلق كرد؛ پس ما آرزومند و مایلیم به سوی شما، و شما آرزومند و مایلید به سوی ما. به خدا قسم كه اگر كوشش كنند اهل مشرق و مغرب كه زیاد كنند در شیعیان ما یك نفر را و كم كنند یكی را، نتوانند؛ و همانا ایشان نامهایشان نزد ما ثبت است، و نام های پدرانشان و فامیل هایشان و نسبهایشان همه نوشته شده. ای عبدالله بن فضل! اگر بخواهی، نامت را در صحیفه مان، نشانت خواهم داد. پس دفتری را طلبید و آن را گشود، دیدم آن صفحه سفید است و اثر نوشته در آن نیست، گفتم: یا ابن رسول الله، در این صحیفه اثر نوشته نمی بینم، حضرت دست خود را بر آن كشید، نوشته هایی در آن دیدم و در آخر آن، اسم خود را یافتم، و برای خدا سجده شكر به جا آوردم. [15] .

شیخ كشی (ره)، از محمد بن سنان، روایت كرده كه عده ای از اهالی كوفه به محضر امام صادق (ع) نامه ای نوشتند كه مفضل بن عمر با گروهی زشتكار رفاقت و دوستی دارد، شما به او مرقوم دراید كه رفاقتش را با آن جمیعت ترك كند.

حضرت، توسط آن عده ای كه نامه نوشته بودند، نامه ای برای مفضل فرستاد و دستور داد كه نامه را به دست خودشان به مفضل دهند. آن عده، كه زراره و محمد بن مسلم و عبدالله بن بكیر و ابوبصیر و حجر بن زائده جزء آنان بودند، نامه را به مفضل رساندند.

مفضل در حضور جمیع نامه را گشود، و دید امام صادق (ع) مرقوم فرموده:

بسم الله الرحمن الرحیم، فلان چیز و فلان چیز را خریداری كن. و كم و زیادی، از آن چه درباره اش نامه نوشته بودند، مرقوم نشده بود. همین كه نامه را قراوت كرد، آن را به دست زراره داد. زراره نامه را به محمد بن مسلم داد و او به دیگری، خلاصه نامه دست به دست



[ صفحه 336]



گردید. مفضل گفت: چه می گویید؟ گفتند: این پول زیادی لازم دارد، باید فكری كرد تا تدریجا جمع آوری گردد، اما فعلا میسر نیست؛ پس از جمع آوری به شما مراجعت می نماییم.

همین كه خواستند بروند، مفضل آنان را برای صرف غذا نگه داشت و به دنبال رفقای آن چنانی خودش فرستاد؛ چون حاضر شدند، نامه حضرت را برای آنان خواند. هنوز آورندگان نامه از صرف غذا فارغ نشده بودند كه دوستان مفضل بازگشتند، و مبلغ دو هزار دینار طلا و ده هزار درهم جمع آوری شده را به مفضل تحویل دادند.

مفضل به زراره و رفقایش گفت: شما می گویید من این گروه را رها سازم و با آنان قطع رابطه كنم، در حالی كه در موارد لزوم از آنان كارهای بزرگ ساخته است، و شما گمان كرده اید كه خداوند محتاج به نماز و روزه شماست؟ [16] .

مرحوم شیخ طوسی در كتاب غیبت، از هشام بن احمر، روایت كرده كه اموالی را برای حضرت موسی بن جعفر (ع) به مدینه بردم، حضرت فرمود تا آنها را به كوفه برگردانم و به مفضل تحویل دهم. من هم تمامی آن ها در كوفه به مفضل تحویل دادم. [17] .

شیخ كلینی (ره)، در كافی، در باب صبر، از یونس بن یعقوب، روایت كرده كه گفت: امام صادق (ع) به من امر فرمود كه نزد مفضل روم و او را در مرگ اسماعیل تسلیت دهم و سلام حضرت را به او برسانم و بگویم: «ما به مصیبت اسماعیل (فرزندم) مبتلا شدیم و صبر كردیم تو نیز مانند ما صبر كن. ما چیزی خواستیم، و خدای عزوجل چیز دیگری خواست، پس ما تسلیم امر خدای عزوجل گشتیم». [18] .

و نیز در كافی، از مفضل بن عرم نقل شده كه گفت: امام صادق (ع) به من فرمود: بنویس، و علمت را در میان دوستانت منتشر ساز، و چون مرگت فرارسید آن را به پسرانت میراث ده؛ زیرا برای مردم، زمان فتنه و آشوبی خواهد رسید كه در آن هنگام، جز با كتاب، انس نگیرند. [19] .

شیخ كشی (ره)، از عیسی بن سلیمان روایت كرده كه گفت: بر حضرت موسی بن جعفر (ع) وارد شدم و عرض كردم: فدایت شوم، دوست شما، مفضل، بیمار بود، برایش دعا بفرمایید. فرمود: خدا رحمت كند مفضل را كه آسوده شد. من نزد دوستانم رفتم و



[ صفحه 337]



گفتم: مفضل وفات كرده. هنگامی كه به كوفه وارد شدیم، گفتند كه او از دنیا رفته است. [20] .

و نیز شیخ كشی، از موسی بن بكر، روایت كرده كه چون خبر وفات مفضل به حضرت موسی بن جعفر (ع) رسید، فرمود: خدا رحمت كند او را، او والدی بود بعد از والد، همانا او راحت گردید. [21] .

نویسنده گوید: منظور از والد، پدر روحانی و مربی و معلم است، از شفقتی كه او بر شیعه و دوستان اهل بیت (ع) داشت. و البته این مقام بسیار عالی و ارجمندی است كه هر كس لایق آن نیست.

از مجموع این روایات، و روایات دیگر، كاملا معلوم می گردد كه مفضل مورد لطف و وثوق ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین بوده و نسبتهایی كه به وی داده شده از قبیل غلو و یا خطابی (از پیروان ابوالخطاب) بودن، پایه و اصلی ندارد و تمامی آن ها كذب محض است. چگونه ممكن است مفضل غالی یا خطابی باشد، و امام او را امین بر اموالش قرار دهد، یا بر او رحمت فرستد، یا آن كه او را مایه انس و استراحت خود خواند.

دوم - در مورد قدح مفضل، به دو خبر اكتفا می كنیم.

روایت شده كه امام صادق (ع) به اسماعیل بن جابر فرمود: برو نزد مفضل و به او بگو: ای كافر!ای مشرك! از پسرم اسماعیل چه می خواهی، آیا اراده داری او را به قتل رسانی؟ [22] .

در روایت دیگر است كه در سفر زیارت امام حسین (ع)، چون چهار فرسنگ از كوفه دور شدند، وقت نماز صبح رسید، رفقای مفضل پیاده شدند و نماز خواندند، پس به مفضل گفتند: چرا برای نماز پیاده نمی شوی؟ گفت: من نمازم را، قبل از آن كه از منزلم بیرون آیم، خواندم. [23] .

و امثال این روایات كه با اخبار مدح قابل معارضه نیست.

مرحوم محدث نوری و مرحوم مامقانی، در حالات مفضل، كلام را بسط داده و روایات قدح را جواب داده اند، و هر كه خواستار تفصیل آن است می تواند به خاتمه مستدرك و رجال مامقانی مراجعه نماید. [24] .



[ صفحه 338]



در ادامه این مبحث، لازم است كه مختصر و خلاصه ای از «توحید مفضل» ذكر شود.كسی كه به توحید مفضل، كه حضرت صادق (ع) برای او فرموده، رجوع كند خواهد دانست كه مفضل نزد آن حضرت چه مقام و منزلتی داشته، و قابل تحمل علوم ایشان بوده است.

توحید مفضفل رساله بسیار شریفی است كه سید بن طاووس رحمه الله، فرموده كه هر كس به سفر می رود آن را با خود همراه داشته باشد [25] ، و در «كشف المحجة» به پسرش وصیت می فرماید كه در رساله توحید مفضل دقت كند. [26] .

علامه مجلسی رحمه الله، آن را به فارسی ترجمه كرده تا فارسی زبانان از آن استفاده كنند.


[1] رجال الطوسي، ص 314.

[2] رجال الطوسي، ص 360.

[3] معجم الثقات، ص 122.

[4] رجال نجاشي، ص 296 - خلاصه، علامه حلي، ص 126.

[5] ارشاد، مفيد، فصل نص بر امامت موسي بن جعفر (ع)، ص 264.

[6] كتاب الغيبة، طوسي، ص 210.

[7] رجال مامقاني، ج 3، ص 238، رديف 12084.

[8] رجال مامقاني، ج 3، ص 238، رديف 12084.

[9] رجال نجاشي، ص 295 - خلاصة الاقوال، علامه حلي، ص 126.

[10] رجال ابن داود، الجزء الثاني، باب الميم.

[11] عيون اخبار الرضا (ع)، باب 4، ح آخر.

[12] اصول كافي، ج 2، باب اصلاح بين مردم، ص 167.

[13] اصول كافي، ج 2، باب اصلاح بين مردم، ص 167.

[14] بحارالانوار، ج 47، ص 395.

[15] اختصاص، شيخ مفيد، ص 216 - بحارالانوار، ج 47، ص 395.

[16] رجال كشي، ص 277 - 276.

[17] كتاب الغيبة، طوسي، ص 224 - بحارالانوار، ج 47، ص 342.

[18] اصول كافي، ج 2، ص 75 - وسائل الشيعه، ج 2، ص 904.

[19] اصول كافي، ج 1، باب فضيلت كتابت، ص 42.

[20] رجال كشي، ص 278.

[21] رجال كشي، ص 273 - 272 - جمله «او والدي بود بعد از والد»، درباره او، از امام صادق (ع) نيز نقل شده است (بحارالانوار، ج 47، ص 69).

[22] رجال كشي، ص 274 و ص 272.

[23] رجال كشي، ص 276 - 275.

[24] استاد اسد حيدر، در كتاب الامام الصادق (ع)، ج 3، ص 122، گويد: فرق است ما بين مفضل بن عمر جعفي، و مفضل بن عمر صيرفي، كه اولي ثقه و مورد اعتماد، و دومي فاسد المذهب و از خطابيه و مخالفين اصول اسلام مي باشد. و شايد مخالفان بعمد، بين اين دو خلط كرده اند تا مقام مفضل بن عمر جعفي را كه از خواص امام صادق (ع) بوده، نزد شيعه تنزل بخشند.

[25] سفينة البحار، ج 2، ص 372.

[26] كشف المحجة، فصل 16.